روباه حیوانى بسیار زیرک و حیله گر است گویند وقتى کیک و پشه بر او فراوان اجتماع مى کنند تکه اى از پوست حیوان مرده یا پشمى را به دهان مى گیرد، دست و پاى خود را کم کم در آب فرو مى برد. حشرات همینکه احساس آب مى کنند حرکت نموده بجاى دیگرى مى نشینند رفته رفته تمام بدنش را داخل آب مینماید تا حشرات بر روى آن پوست و سرش جمع مى شوند کم کم سر خود را نیز در آب فرو مى برد، وقتى احساس کرد تمام حشرات بر روى پوست اجتماع کرده اند پوست را بر روى آب رها کرده سر از جاى دیگر برمیآورد بدینوسیله خود را از شر آنها نجات مى دهد.
میگوید هر گاه بسیار گرسنه مى شود، در میان بیابان خود را بر زمین میاندازد و شکم خویش را برآمده و باددار نشان مى دهد تا پرندگان خیال کنند مرده است وقتى بر روى پیکرش مى نشینند ناگاه جنبشى کرده آنها را صید مى کند.
مى گویند روزى شیر مریض شد تمام حیوانات بدیدن او آمدند مگر روباه . گرگ سخن چین از موقعیت استفاده کرده به شیر گفت همه حیوانات به عیادت شما آمدند فقط روباه است که سر از اطاعت باز زده شیر گفت وقتى آمد مرا یادآورى کن تا سزایش را بدهم .
روباه آمد شیر با خشم او را عنایت نموده گفت کجا بودى من مریض شدم همه آمدند مگر تو؟ در جواب گفت من وقتى شنیدم شما مریض هستید بفکر این افتادم که دوائى برایتان تهیه نمایم تا بهبودى حاصل کنید پرسید چیزى بدست آوردى . جوابداد آرى در پشت پاى گرگ غده اى است که براى معالجه شما موثر است شیر پرید و با چنگال خود مقدارى از پشت پاى گرگ بیرون آورد، روباه آهسته از گوشه اى خارج شد. در بین راه چشمش به گرگ افتاد که با پاى خون آلود میآید. (قال با صاحب الخف الاحمر) گفت اى آقائیکه کفش قرمز پوشیده اى وقتى در حضور پادشاهان مى نشینى متوجه باش از دهانت چه خارج مى شود.
شخصى غلامى را فروخت ، به مشترى گوشزد کرد که این غلام فقط یک عیب دارد و آن عیب سخن چینى است مشترى با همین عیب به معامله راضى شده او را خرید، مدتى غلام در خانه صاحب جدید خود ماند، روزى به زن او گفت شوهرت به تو علاقه اى ندارد و خیال ازدواج مجدد کرده ، اگر بخواهى از این فکر منصرف شود باید بوسیله تیغ مقدارى از موى زیر گلویش را بیاورى تا دعائى بر آن بخوانم که قلبش به او متمایل شود.
همانروز به شوهرش گفت زنت رفیق دارد و با او خوشگذدانى میکند در فکر کشتن تو افتاده امشب خود را بخواب بزن تا حقیقت بر تو کشف گردد. آن شب مرد ظاهرا خود را خوابیده نشان داد نیمه شب متوجه شد زنش تیغى در دست گرفته بطرف او میآید خیال کرد براى کشتنش آماده شده ناگهان از جاى حرکت کرد و با او درآویخت بالاخره زن خود را کشت . بستگان زن از داستان مطلع شدند و با شوهر به نزاع و جدال پرداختند کم کم بین دو قبیله زن و شوهر آتش زد و خورد افروخته شد.
حماد از حضرت صادق (ع ) نقل کرد که ایشان درباره کسیکه شرابخوارى کند با اینکه خداوند به وسیله پیغمبرش آنرا حرام کرده ، فرمود اگر خواستگارى نماید شایستکى ازدواج را ندارد در گفتار نباید او را تصدیق نمود، وساطت او را درباره کسى نباید پذیرفت و به میتوان در سپردن امانتى به او اطمینان نمود هر کس شرابخوار را امانتى دهنده را خداوند پاداشى نمیدهد و نه جبران امانت از دست رفته او را مینماید.
فررمود من خیال داشتم شخصى را سرمایه اى بدهم تا براى تجارت بطرف یمن برود، رفتم خدمت پدرم حضرت باقر(ع ) گفتم خیال دارم بفلانى سرمایه اى برهم نظر شما چیست ؟ فرمود مگر نمیدانى او شراب میخورد گفتم بعضى از مومنین میگوید، فرمود گفته آنها را تصدیق کن زیرا خداوند میفرماید (یومن بالله و یومن للمومنین ) پیغمبر بخدا ایمان دارد و مومنین را تصدیق مینماید.
پس از آن فرموداگر سرمایه را بدست او دادى از بین برد و نابود کرد خداوند ترابه پاداشى میدهد و نه جبران آنرا میکند، پرسیدم براى چه ؟ فرمود زیرا خداوند میفرماید: (ال توتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما) ((اموالیکه خداوند آنرا مایه زندگیتان قرار داده به نادانان ندهید)) آیا نادان تر از شرابخوار وجود دارد؟
(ان العبد الیزال فى فسحه من ربه مالم بشرب الخمر فاذا شربها خرق الله باله فکان ولده واخوه و سمعه و بصره و یده و رجله ابلیس یسوقه الى کل شر و یصرفه عن کل خیر)
نیده پیرسته (تا شراب نخورده ) در پناه نگهبانى خدا و آمرزش اوست اگر شراب خورد سرش را فاش میکند، او را در پناه خود نگه نمى دارد. در اینصورت فرزند و برادر، گوش و چشم ، دست و پاى چنین کسى شیطان است بهر زشتى بخواهد او را میکشاند و از هر خوبى بازش مى دارد.
هارون الرشید براى گردش و سرکشى بطرف بعضى از ساختمانهاى جدید خود رفت ، در کنار یکى از قصرها با بهلول مصادف شد، از او درخواست کرد خطى بر دیوار قصر بنویسد. بهلول پاره اى ذغال برداشته نوشت : (رفع الطین على الطین و وضع الدین ) گل بر روى هم انباشته شده ولى دین خوار پست گردیده .
(گچها بر هم مالیده شده اما دستور صریح دین از بین رفته است ) اگر این کاخ را از پول و ثروت حلال خود ساخته اى اسراف کنندگان را دوست ندارد.
چنانچه از مال مردم باشد بآنها ستم کرده اى (والله لایحب الظالمین ) خداوند ستم کاران را دوست ندارد.
کردند) تمام نمازهاى شبانه روزى را پشت سر پیغمبر مى گذارد، آن جناب از تنگدستى سعد متاءثر بود، روزى به او وعده داد که اگر مالى بدستم بیاید ترا بى نیاز مى کنم . مدتى گذشت اتفاقا چیزى بدست ایشان نیامد. افسردگى پیغمبر بر وضع سعد و نداشتن وجهى که او را تاءمین کند بیشتر شد. در این هنگام جبرئیل نازل گردید و دو درهم با خود آورد عرض کرد خداوند مى فرماید ما از اندوه تو بواسطه تنگدستى سعد آگاهیم اگر مى خواهى از این حال خارج شود دو درهم را به او بده و بگو خرید و فروش کند حضرت رسول صلى الله علیه و آله دو درهم را گرفت . وقتى براى نماز ظهر از منزل خارج شد سعد را مشاهده فرمود: به انتظار ایشان بر در یکى از حجرات مقدسه ایستاده . فرمود: مى توانى تجارت کنى ؟ عرض کرد سوگند به خدا که سرمایه ندارم ، دو درهم را به او داده فرمود: با همین سرمایه خرید و فروش کن .
سعد پول را گرفت و براى انجام فریضه در خدمت حضرت به مسجد رفت نماز ظهر و عصر را به جا آورد پس از پایان نماز عصر رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: حرکت کن در طلب روزى جستجو نما. سعد بیرون شد و شروع به معامله کرد، خداوند برکتى به او داد که هر چه را به یک درهم مى خرید دو درهم مى فروخت خلاصه معاملات او همیشه سودش برابرى با اصل سرمایه داشت کم کم وضع مالى او رو به افزایش گذاشت به طوریکه بر در مسجد دکانى گرفت و اموال و کالاى خود را در آنجا جمع کرده مى فروخت رفته رفته اشتغالات تجارتى اش زیاد گردید تا به جائى رسید که وقتى بلال اذان مى گفت : و حضرت براى نماز بیرون مى آمد سعد را مشاهده مى فرمود: هنوز خود را آماده ى نماز نکرده و وضو نگرفته با این که قبل از این جریان پیش از اذان مهیاى نماز بود.
پیغمبر صلى الله علیه و آله مى فرمود: سعد دنیا ترا مشغول کرده و از نماز باز داشته عرض مى کرد چه کنم اموال خود را بگذارم ضایع شود؟ به این شخص جنسى فروخته ام مى خواهم قیمت را دریافت کنم و از این دیگرى کالائى خریده ام بایستى جنسش را تحویل گرفته قیمت آن را بپردازم .
پیغمبر از مشاهده اشتغال سعد به ازدیاد ثروت باز ماندنش از عبادت و بندگى افسرده گشت بیشتر از مقدارى که در موقع تنگدستى اش متاءثر بود روزى جبرئیل نازل شده عرض کرد خداوند مى فرماید، از افسردگى تو اطلاع یافتیم اینک کدام حال را براى سعد مى پسندى وضع پیشین را یا گرفتارى و اشتغال کنونى او را به دنیا و افزایش ثروت فرمود: همان تنگدستى سابقش را بهتر مى خواهم زیرا دنیاى فعلى او آخرتش را بر باد داده جبرئیل گفت : آرى علاقه به دنیا و ثروت انسان را از یاد آخرت غافل مى کند اگر بازگشت حال گذشته او را مى خواهى دو درهمى که به او داده اى پس بگیر آن جناب از منزل خارج شد، پیش سعد آمده فرمود: دو درهمى که به تو داده ام بر نمى گردانى ؟ عرض کرد چنانکه دویست درهم خواسته باشید مى دهم فرمود: نه همان دو درهمیکه گرفتى بده . سعد پول را تقدیم کرد. چیزى نگذشت که دنیا بر او مخالف و به حال اولیه خود برگشت .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جمجمه انوشیروان سخن مى گوید
چگونگى گناهان فرو مى ریزد
زندگى دنیا
مردى که باغهاى بهشت را به دنیا فروخت
خصلت هاى پسندیده
دروغ کوچک در نامه اعمال
کنترل زبان
انسان خوشبخت
زندن شدن مردگان
علامتهاى آخرالزمان
گناه مهمترین عامل تخریب شخصیت
حل مشکلات اجتماعى در سایه پیروى از قرآن
جوان شب زنده دار
خشتى از طلا و خشتى از نقره
[همه عناوین(57)]