سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! به تو پناه می برم از دانشی که بهره نمی دهد و از دلی که فروتن نمی گردد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 88 شهریور 28 , ساعت 4:59 عصر
 «67» وَإِذْ قَالَ مُوسَى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قال أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَهِلِینَ
 
ترجمه: و به یاد آورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: همانا خداوند به شما فرمان مى‏دهد که گاوى را ذبح کنید. گفتند: آیا ما را به تمسخر مى‏گیرى. موسى گفت: به خدا پناه مى‏برم از اینکه از جاهلان باشم.
 داستان گاو بنى‏اسرائیل، ماجرایى است که این سوره نیز به جهت همین داستان، سوره «بقره» نامیده شده است و خلاصه این داستان، که در ضمن آیات 67 تا 73 این سوره مطرح شده، از این قرار است:
 در میان بنى‏اسرائیل، مقتولى پیدا شد که قاتل آن معلوم نبود. میان قبایل نزاع و درگیرى شد و هر گروه قتل را به دیگرى نسبت مى‏داد. موضوع را براى داورى نزد حضرت موسى بردند.
 چون حل قضیه از راه عادى ممکن نبود، آن حضرت از طریق اعجاز مسئله را حل نمود. پس به آنها فرمود: خدا فرمان داده که گاوى را ذبح کنید و قطعه‏اى از بدنش را به مقتول بزنید تا او زنده شود و قاتل خود را معرفى کند.
 آنها با شنیدن این جواب، به موسى گفتند: آیا ما را مسخره مى‏کنى که چنین راه حلّى را پیشنهاد مى‏کنى؟ اما موسى گفت: مسخره کردن کار افراد جاهل است و پیامبر خدا هرگز چنین نکند. اگر واقعا به دنبال قاتل هستید این کار را بکنید.
 با آنکه خداوند مى‏توانست از راه علم غیب، قاتل را به موسى معرفى، تا او به مردم اعلام کند، اما فرمانِ کشتنِ گاو، نشانه آن است که روحیه گوساله‏پرستى و قداست‏نمایى براى گاو، هنوز در میان قوم وجود داشته و خداوند خواسته تا این روحیه را از بین ببرد. علاوه بر آنکه این کار قدرت خداوند را نشان مى‏دهد که از زدن گوشتِ مرده‏اى، مرده‏اى دیگر را زنده مى‏کند.
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 اگر حکم خدا با ذهن و سلیقه ما مطابق نیامد، آنرا به تمسخر نگیریم و یا آن را بى‏دلیل نپنداریم، زیرا آنچه را خداوند فرموده، در جهتِ خیر و مصلحتِ ما و جامعه بشرى بوده است.
 
  «68» قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَ لِکَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ
 
 ترجمه: (بنى‏اسرائیل به موسى) گفتند: «از خدایت بخواه تا براى ما روشن کند، آن چه گاوى است ( که ما باید بکشیم)». موسى گفت: خداوند مى‏فرماید: ماده گاوى که نه پیر و از کار افتاده باشد، و نه بِکر و جوان، بلکه میانسال باشد. پس آنچه را به شما فرمان داده شد (هر چه زودتر) انجام دهید.
 وقتى بنى‏اسرائیل فهمیدند فرمانِ ذبحِ گاو جدّى است، شروع به بهانه‏تراشى نمودند که چه گاوى را باید ذبح کنیم؟. شاید این بهانه‏ها بیشتر از طرفِ قاتلِ واقعى به مردم القا مى‏شد تا مبادا رسوا شود و مردم او را بشناسند.
 گرچه سؤال، کلید فهم مطلب است، امّا بنى‏اسرائیل با طرح این سؤالات قصد فرار داشتند، نه فهم، و لذا سؤالات خود را بى‏ادبانه مطرح کرده و گفتند: «اى موسى از خدایت بخواه»، گویا خداىِ موسى را از خداى خود جدا مى‏دانستند.
 
 «69» قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَآءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّظِرِینَ
 
ترجمه: (بار دیگر) گفتند: «از پروردگارت بخواه که براى ما روشن سازد رنگ آن گاو چه باشد؟» موسى گفت: خداوند مى‏فرماید: گاوى به رنگِ زردِ خالص، که رنگش بینندگان را مسرور سازد.
 با آنکه فرمان ذبح دوباره صادر شد، امّا گویا نمى‏خواستند آنرا انجام دهند، لذا دوباره سؤالِ دیگرى را مطرح کردند که آن گاو به چه رنگى باشد؟ در حالیکه اولاً رنگِ گاو نقشى در حُکم نداشت و ثانیاً اگر لازم بود از ابتدا در حکم خدا آمده بود.
 امّا خداوند براى آنکه بهانه‏اى هم در این زمینه نداشته باشند، رنگ زرد را براى آن گاو معین نمود. تا بدانند آنچه را به فرمان خدا ذبح مى‏کنند، نباید حیوانى زشت و بى‏ارزش باشد، بلکه باید حیوانى سالم، میانسال و داراى رنگِ زیبا و چشم‏نواز باشد.
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 در برابر احکام الهى بهانه‏جویى و لجاجت نورزیم و براى فرار از انجام آن، سؤالات بیجا را مطرح نکنیم. سؤال، همواره نشانه تحقیق و کنجکاوى نیست، گاهى نشانه طفره رفتن و فرار از تکلیف است.
 
 «70» قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِىَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَبَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّآ إِنْ شَآءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ
 «71» قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِى الْحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لَّا شِیَةَ فِیهَا قَالُواْ الْنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفْعَلُونَ
 
 ترجمه: (بار دیگر) گفتند: از خدایت بخواه (بالاخره) براى ما روشن کند چگونه گاوى باشد؟ همانا این گاو بر ما مشتبه شده و اگر خداوند بخواهد هدایت شویم.
 (موسى در پاسخ) گفت: خداوند مى‏فرماید: آن گاوى است که براى شخم‏زدنِ زمین رام نشده باشد و براى زراعت آب‏کشى نکند، سالم و بى‏عیب بوده و هیچ خال یا لکه رنگ در آن نباشد. گفتند: اکنون حق را آوردى، پس آن را ذبح کردند ولى نزدیک بود که انجام ندهند.
 با آنکه خداوند سنّ و رنگ گاو را بیان نمود، امّا این قومِ بهانه‏جو گفتند: اى موسى مشخصات بیشترى از آن را بیان کن تا بلکه آنرا بشناسیم.
 وقتى موسى از سوى خداوند ویژگى‏هاى دیگرى از آن گاو را بیان نمود، به ناچار تسلیم شده و گاو را ذبح کردند، ولى در فکر راه فرار بودند و قصدِ انجام چنین کارى را نداشتند.
 این آیه نشان مى‏دهد که روحیه لجاجت و خودخواهى، کار را به جایى مى‏رساند که انسان فقط آنچه را مطابق میل و نظر خودش باشد، حق مى‏داند و بى‏ادبانه به پیامبر خدا مى‏گوید: «اَلانَ جِئْتَ بِالْحَقّ» حالا حق گفتى؛ گویا قبل از این باطل مى‏گفته است.
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 هر چه را در راه فرمان خدا مى دهیم، باید سالم و بى‏عیب باشد، چنانکه در سفر حج، زائر خانه خدا باید در روز عید قربان، حیوان سالمى را ذبح کند.
 
 «72» وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّ رَءتُمْ فِیهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ‏
 «73» فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَ لِکَ یُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَى‏ وَیُرِیُکُمْ ءَایَتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
 
 ترجمه: و به یاد آورید آن هنگام که شخصى را به قتل رساندید و سپس درباره قاتل به نزاع پرداختید، امّا خداوند آنچه را که شما پنهان مى‏دارید آشکار مى‏سازد.
 پس گفتیم قسمتى از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل را معرفى کند). این‏گونه خداوند مردگان را زنده مى‏کند و آیات خود را به شما نشان مى‏دهد، تا شاید تعقّل کنید.
 در آیات قبل بهانه‏جویى‏هاى بنى اسرائیل به تفصیل بیان شد. این دو آیه بار دیگر ماجراى قتل را بطور خلاصه ذکر کرده و مى فرماید: شما قتلى را مرتکب شدید و قاتل را کتمان نمودید، ولى خداوند با اعجاز خود از خلافکارى شما پرده برداشت. پس بدانید که خداوند قادر بر رسوا کردن گنهکار است.
 این آیه نمونه‏اى از قدرت خداوند بر زنده کردن مردگان را بیان مى‏کند، تا دیگران با دیدن نشانه‏هاى قدرت الهى به تعقّل و تفکّر در امر قیامت بپردازند و بدانند که اگر خداوند اراده کند با زدن مرده‏اى به مرده دیگر، زندگى ظاهر مى‏شود!
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 در محضر خدا گناه نکنیم و یا گناه خود را به گردن دیگران نیندازیم. زیرا خداوند به همه کارهاى ما، چه آشکار و چه پنهان، آگاه است و اگر بخواهد آن را افشا و ما را رسوا مى سازد.
 
 «74» ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَ لِکَ فَهِىَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَرُ وَإِنَّ مِنْهَا لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَآءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
 
ترجمه: پس دل‏هاى شما بعد از این ماجرا، سخت شد، همچون سنگ یا سخت‏تر از آن. زیرا از برخى سنگ‏ها نهرها و چشمه‏ها مى‏جوشد و برخى از آنها شکاف خورده و آب از آن خارج مى‏شود و برخى از آنها از خوف خدا (از کوه) سقوط مى کند، (اما دل‏هاى شما هیچ تأثیر نمى پذیرد) و خداوند از کارهاى شما غافل نیست.
 از آیه 49 تا اینجا، موارد بسیارى از الطاف الهى بر بنى‏اسرائیل بیان شد، از جمله: نجات از سلطه فرعونیان، شکافته شدن دریا، قبول توبه گوساله پرستى، نزول غذاهاى آسمانى، سایبان‏شدن ابرها، و آخرین مورد، کشف قاتل به روشى اعجازآمیز بود.
 اما آنان با دیدن این همه آیات و معجزات، در برابر حکم خدا تسلیم نبوده و همواره دنبال بهانه‏اى براى فرار بودند، که قرآن از آن تعبیر به قساوت قلب و سنگدلى مى کند.
 انسان گاهى چنان سقوط مى کند که همچون حیوان، بلکه پست‏تر از آن، و یا چون جماد بلکه سخت‏تر از آن مى‏گردد. زیرا سنگِ سخت، گاه مى شکافد و آب از آن جارى مى شود و یا لااقل حرکتى کرده و رو به پایین مى‏رود.
 اما دلِ بعضى انسان‏ها از سنگ هم سخت‏تر است، نه از روى عشق و محبت مى‏جوشد، که در فکر کار نیک و خیررسانى به دیگران باشد، و نه از ترس خدا مى‏تپد که این ترس، موجب خضوع و تسلیم در برابر احکام الهى گردد.
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 همه موجودات هستى، حتّى سنگِ سخت و بیجان، در برابر قوانینى که خداوند براى اداره این هستى وضع کرده، خاضع وتسلیم‏اند، پس اگر انسان از فرمان الهى سرکشى و تجاوز نماید، قلب و روح او از سنگ هم پست‏تر و سخت‏تر است.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ