در اکثر کتب معتبره و مفتاح الجنة مرویست که روزى جبرئیل به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله آمده عرض کرد: یا رسول الله امر عجیب و غریبى مشاهده کرده ام و آن این است که در وقت نزول ، گذرم از کوه قاف افتاد ناله سوزناکى شنیدم جلوتر رفتم فرشته اى را دیدم که پیش از این ، همین فرشته را در آسمان با جلال و عظمت دیده بودم ، که بالاى تختى از نور مى نشست و هفتاد هزار نفر از ملائکه در حضورش صف بسته مى ایستادند، و چون نفس مى کشید از نفس او ملائکه خلق مى شدند.
پس این فرشته را دیدم با دل خسته و بالهاى شکسته بر زمین افتاده چون سبش را پرسیدم گفت : در شب معراج من در تخت خود نشسته بودم که حضرت رسول صلى الله علیه و آله بر من گذشت و من تعظیم لایق و تکریم شایسته براى مقدم شریفش به عمل نیاوردم ، بنابراین به این عقوبت گرفتار شدم و از بلندى افلاک به پستى خاک افتادم پس اى جبرئیل الان توشفیع باش و خلاصى مرا از درگاه الهى بخواه .
پس من با تضرع و زارى بسیار از درگاه الهى مسئلت عفو و مغفرت او را نمودم تا آنکه خطاب مستطاب را به او گفتم و او بر جناب شما از روى اخلاص صلوات فرستاد، و فى الحال بالهاى اقبال او از برکت صلوات فرستادن بر جناب شما، روئیده و از پستى خاک به بلندى افلاک و به مقام قرب خود رسید .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جمجمه انوشیروان سخن مى گوید
چگونگى گناهان فرو مى ریزد
زندگى دنیا
مردى که باغهاى بهشت را به دنیا فروخت
خصلت هاى پسندیده
دروغ کوچک در نامه اعمال
کنترل زبان
انسان خوشبخت
زندن شدن مردگان
علامتهاى آخرالزمان
گناه مهمترین عامل تخریب شخصیت
حل مشکلات اجتماعى در سایه پیروى از قرآن
جوان شب زنده دار
خشتى از طلا و خشتى از نقره
[همه عناوین(57)]