سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کمترین حقى که از خداى سبحان بر گردن شماست این که از نعمتهاى او در راه نافرمانى‏اش یارى نباید خواست . [نهج البلاغه]
 
یادداشت ثابت - چهارشنبه 90 اسفند 18 , ساعت 9:4 صبح

امام سجاد علیه السلام با جمعى از دوستان گرد هم نشسته بودند. مردى از بستگان آنحضرت آمد در کنار جمعیت ایستاد و با صداى بلند، زبان به ستم و بدگوئى امام گشود و سپس از مجلس خارج شد. زین العابدین علیه السلام حضورا به او حرفى نزد و پس آنکه رفت ، بحضار محضر فرمود: شما سخنان این مرد را شنیدید، میل دارم با من بیائید و پاسخ مرا نیز بشنوید. همه موافقت کردند. اما گفتند دوست داشتیم که فى المجلس باو جواب میداید و ما هم با شما هم صدا میشدیم . آنگاه از جا برخاستید و راه منزل آن مرد جسور را در پیش گرفتند. بین را متوجه شدند که حضرت سجاد(ع ) آیه (والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین ) را میخواند، از فرونشاندن آتش خشم سخن میگوید و از عفو و اغماض نام میبرد. دانستند که آنحضرت در فکر مجازات وى نیست و کلام تندى نخواهد گفت . چون به در خانه اش رسیدند، امام بصداى بلند او را خواند و بهمراهان خویش فرمود: بگوئید اینکه تو را میخواهد على بن الحسین است . مرد از خانه بیرون آمد و خود را براى مواجهه با شر و بدى آماده کرده بود. زیرا با سابقه امر و مشاهده اوضاع و احوال ، تردید نداشت که امام سجاد براى کیفر او آمده است . ولى برخلاف انتظارش به وى فرمود:
برادر تو رو در روى من ایستاد و بدون مقدمه سخنان ناروائى با آغاز نمودى و پى در پى گفتى و گفتى . اگر آنچه که بمن نسبت دادى در من هست از پیشگاه الهى براى خویش طلب آمرزش میکنم و اگر نیست از خدا مى خواهم که تو را بیامرزد.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ